او شکر می کند ! من ناشکرم!
او شکر می کند! من ناشکرم !
من می خوانم ، تو می خوانی ، او سواد ندارد ، ما می خوانیم ، شما می خوانید ، آنها کتاب ندارند!
من می خورم ، تو می خوری ، او کرسنه است ، ما می خوریم ، شما می خورید ، آنها فقط نان خشک می خورند!
من درس می خوانم،تو درس می خوانی،او مجبور است کار کند، ما در می خوانیم،شما درس می خوانید،آنها فقط بیل و داس می شناسند!
من نی خندم،تو می خندی،او گریه می کند،ما می خندیم، شما می خندید،آنها به زور لبخند می زنند!
من سفر می کنم،تو سفر می کنی،او تا شب کار می کند،ما سفر می کنیم،شما سفر می کنید،آنها هر عید شرمنده کودکانشان می شوند !
من راه می روم، تو راه می روی ،او در ccu است،ما راه می رویم ، شما راه می روند ، آنها جانباز اند !
من وبلاگ دارم، تو وبلاگ داری ، او حسرت کار با کامپیوتر را دارد ، ما وبلاگ داریم ، شما وبلاگ دارید،آنها فقط غم دارند !
من وَگویم ، تو وَگویی، او فقط شوخیهای مردم را می بیند ،ما وَگوییم ، شما وَگویید ، آنها تلویزیون ندارند تا معنی ویگولنزج را بفهمند !
من ناشکرم ، تو ناشکری ، او بابت همان لغمه نان شکر می کند،ما ناشکریم،شما ناشکرید،آنها با تمام سادگی چقدر خوشبختند !